Friday, June 1, 2007

نگاهی به شرایط کنونی

آرمان

در يک سال اخير جامعه ايران شاهد رويدادهاي مهم اجتماعي چه در داخل و چه در خارج از کشور بود. در بررسي اين رويدادها مي توان به قواعدي دست يافت که مانند فرمولهاي رياضي، واقعيت هاي پنهان در لايه هاي اجتماع را، بيرون مي کشند. اين واقعيات اگرچه هرروزه در جلوي چشم ما رخ مي دهند اما به علت تبليغات گسترده ي نظام سرمايه داري و استفاده از فرمولهاي مخصوص به خود براي عادي جلوه دادن اين امور، پنهان باقي مي مانند

رويدادهايي که در سال گذشته رخ داد، اگرچه به ظاهر حرکات جمعي جداگانه اي بودند، اما زير ساخت هاي مشترکي داشتند که به معرفي آن خواهيم پرداخت. اين زير ساخت ها مسائل مطرح شده را از حالتي صرفا صنفي خارج ساخته و به صورت يک حرکت جمعي بروز مي دهد. همين زير ساخت است که در دل تک تک مردم ستم ديده و تحت ظلم وجود دارد و بلاخره به صورت يک اعتراض و فرياد بروز مي کند. اعتراضاتي که هر لحظه امکان تحريف آنها وجود دارد (چه از داخل وچه از خارج). پس بررسي اين رويدادها به همراه زير ساخت هاي آن در حقيقت بررسي واقعيت اجتماعي در بين اکثريت مردم است

در ابتدا به بررسي جنبش دانشجوئي مي پردازيم، چرا که ما به عنوان يک دانشجو به راحتي مي توانيم با آن ارتباط برقرار کنيم. جنبش دانشجوئي هميشه به عنوان يک پيشرو شناخته مي شد. چه قبل از انقلاب، چه در زمان انقلاب57، و چه بعد از آن که جنبش دانشجوئي با وعده هاي مردي خندان به انحراف افتاد و به علت نبودن رهبري مناسب و تحليل درست از شرايط و با خيانت دفتر تحکيم وحدت شکست خورد... و اکنون، که جنبشي نوپا، سر از زير خاک بيرون آورده است. دانشجويان در تمام دنيا قشري متفکر و منتقد به حساب مي آيند. حتي در يونان که در زير باتوم هاي پليس، ترس دولت مردان را به سخره گرفته اند، حتي در فرانسه که مهد دموکراسي به حساب مي آيد (و چه دموکراسي که تنها هدفش دروغ و تثبيت سرمايه داري از طريق منزوي کردن مردم در آپارتمان هاي 40 متري است) و حتي در آمريکا که دانشجويان در آن به نقد تضادهاي دروني جامعه و حکومت مي پردازند و بي پروا بر ضد جنگ درست روبروي کاخ سفيد تجمع مي کنند. اما چه چيز دانشجويان را يک گام جلوتر از بقيه ي جنبش های اجتماعي قرار مي دهد؟ چه چيز دولت مردان را مي ترساند که دانشجو بداند و سعي مي کنند با ستاره دار کردن، تعليق، بازداشت و... آنها را به راه راست هدايت کنند

هر دانشجو نماينده جمعي از مردم و اجتماع در درون دانشگاه است (حال مي خواهد اين جمع يک خانواده کوچک باشد، يا جمع دوستان و...). آگاهي دانشجو به معناي آگاهي قشر گسترده اي از جامعه است. پس اعتراض او، اعتراض و خواست قشر گسترده اي از مردم مي شود. از طرفي آنچه که در تاريخ جنبش دانشجوئي به ثبت رسيده است، اين اعتبار را در نزد مردم براي او باز کرده است که دانشجو از بسياري از چيزها آگاه است. اين جرات و جسارت دانشجو است که او را در جلوي تمامي حرکت هاي پيشرو جامعه قرار مي دهد و از طرفي فکر باز او اجازه درگيري به تفکرات مختلف را، در درون ذهن او مي دهد

دانشجويان فهميده اند که آنچه روابط سياسي را چه در داخل و چه در جهان بيروني تحت تاثير قرار مي دهد، زير بنائي اقتصادي دارد. اين مبناي اقتصادي است که روي سياست فرهنگ و روابط اجتماعي تاثير مي گذارد. و تمام تغييراتي که در روبناهايي به نام سياست و فرهنگ و غيره اجرا مي شوند، در حقيقت اهدافي اقتصادي را دنبال مي کنند. از اين روست که شعار برابري طلبي و آزادي خواهي سر مي دهند. جنبش دانشجوئي چه بصورت صنفي و چه به صورت آنچه که در 16 آذر و 8 مارس (روز جهاني زن) و اعتراضات گسترده ي دانشجوئي (به علت دستگيري چند تن از فعالين سياسي در بابل)؛ ديديم، در پي رفع تبعيض به وجود آمده در بين مردم است

اين رفع تبعيض همان است که کارگران زجر کشيده ي فرش البرز بابلسر در پي آن هستند. آنها که خواستار برخورد با رئيس کارخانه به علت عدم پرداخت حقوق چندين ماهه خود بودند، در عوض با دستگيري و حمله پليس مواجهه مي شوند. مثل اينکه پليس به خوبي مي داند که چگونه امنيت را حفظ کند! امنيت سرمايه داران و سرکوب حق

چنين اعتراضاتي محدود به منطقه ما نمي شود، در گوشه گوشه ي جهان هر جا که ثروتي اندوخته مي شود، از ديگري بهره کشي شده است. اين همان اصلي است که آنرا در کشور خودمان نيز مي بينيم، در سنندج، کرمانشاه و حتي تهران که به نظر مي رسد تمامي امکانات رفاهي در آن موجود است، اما واقعيت عکس آن را ثابت مي کند. واقعيت انسان هاي خسته اي هستند که تا نيمه هاي شب در ميدان انقلاب چند جفت جوراب مي فروشند

آنچه واقعيت دارد حلبي آبادهاي کنار تهران هستند و کمي نزديک تر مردمي که شب تا روز سر کار مي روند و تنها حقوقي که دريافت مي دارند به اندازه اي است که زنده بمانند تا دوباره فردا صبح به کارخويش ادامه دهند. و وقتي کارگران اتوبوسراني نسبت به اين دستمزد کم وساعت کاري زياد اعتراض کردند، وقتي که خواستار داشتن حداقل يک سنديکا مي کنند تا از حقوق آنها در برابر اين ظلم ها دفاع کند، با چه مواجه مي شوند؟ با دستگيري گسترده و حمله پليس به درون خانه هاشان، اخراج و دستگيري رئيس سنديکا! در حالي که وجود سنديکا و اتحاديه و کانون براي هر قشري از جامعه يکي از ابتدائي ترين اصولي است که حتي در جوامع جهان سومي نيز وجود دارد. اما مثل اينکه جيب هاي آقايان هنوز پر نشده است

آنهائي که به صندلي هاي خود چسبيده اند و حتي حاضر نيستند جواب چند ده هزار معلمي را بدهند که براي دريافت حداقل حقوق خود و رفع تبعيض روبروي مجلس گرد آمده بودند. آنها هنوز هم سعي دارند تا با جملات قصار معلمان را به پاداش هاي معنوي قانع کنند. معلم گچ خورده در کلاس هاي 50 نفري، حقوقي دريافت مي کند که با آن تنها مي تواند امروز خود را به فردا برساند. تجمع يک هفته اي اواخر سال گذشته تنها تلنگري به دولت و مجلس نبود، چرا که معلمان اعلام داشتند که تا عملي نشدن خواست هاي خود دست از مبارزه بر نخواهند داشت. جالب اينجاست که جواب مسئولين تنها دستگيري مذاکره کننده ها و هزار تن از معلمين بود. بله شما بيشتر از آنچه بايد مي خواهيد و اين ما هستيم که تايين مي کنيم، چه کسي چقدر بايد داشته باشد و شما بهتر است به مسائل سرگرم کننده ديگر مشغول باشيد، مثل يک سريال 90 شبي خنده دار

اعتراض معلم ها بعد از عيد ادامه پيدا کرد و در روز 1 مي (روز جهاني کارگر) همگام با کارگران فرياد ظلم ستيزي سر دادند

اينها تنها گوشه اي بود از فرياد اعتراض مردم بر ضد بي عدالتي و تبعيض و ظلم. هنوز در گوشه کنار اين شهر چهره هاي بسياري مي بينم که از پشت خم شده ي خود داد بر مي آورند. اين فرياد ها را نمي توان ناديده گرفت، چرا که مسائل مطرح شده خواست قشر خاصي نيست. درست است که اعتراض معلم ها نسبت به تبعيض در حقوق خود است، اما آنچه که باعث اين تبعيض شده است، ظلم و فشار اقتصادي است. ظلمي که به تمام اقشار جامعه وارد مي شود. نمي توان نسبت به آنها بي تفاوت بود چرا که روزي گريبانگير ما هم مي شود. گفتن اين جمله که هر کس مي تواند پولدار شود نيز مضحک است. اگر اينطور است پس چه کسي مسئول اين همه فقر درون کشورهايي است که اوج سرمايه داري به حساب مي آيند

اکنون چه بايد کرد؟ وظيفه اول هر شخص کسب آگاهي داده شده و انتقال آن است. "پيشرفت تنها از ساختن اتوموبيل بدست نمي آيد، پيشرفت واقعي گسترش آگاهي، دانش، فرهنگ و مراقبت از هستي انسان هاست." (فيدل کاسترو) ما بايد بدانيم که در کنار ما چه مي گذرد. وقتي بداني که چرا آنگاه مي داني که چگونه! اين آگاهي است که حرکتي جمعي را به عمل مي رساند و آنرا در مقابل ابزارهاي سرکوب مسلح مي سازد. براي مثال اگر در جنبشي رهبران آن جنبش به نحوي حذف شوند، آنگاه بقيه مي دانند چه بايد کنند. اين آگاهي است که يک حرکت را متحد ميکند، آنرا با حرکت هاي مشابه هماهنگ مي کند و عمل جمعي را سازمان مي بخشد. براي مثال تجمع کارگران اتوبوسراني با حمايت بسياري از تشکل ها و گروه هاي خارجي (مثل انجمن بين المللی کار و...) مواجه شد که موجبات عقب نشيني دولت را فراهم کرد

در مرحله بعد بايد اين خواست هاي آزادي خواهانه و برابري طلبانه در سرتاسر کشور متحد گردند. علاوه بر اتحاد درون هر يک از جنبش ها، خود جنبش ها نيز بايد به حمايت از هم بپردازند. چطور مي توان داد از عدالت بر آورد و آنگاه نسبت به بي عدالتي وارد شده بر کارگران و جنبش زنان بي تفاوت بود

سرانجام ، آنچه که باعث رفع تبعيض و آزادي مي شود تغيير از بالا نيست. هيچ گاه حمله نظامي خارجي (مثل حمله آمريکا)، انقلاب مخملي، رفراندم و يا جدايي طلبي باعث رفع ستم و ظلم نمي شود چرا که در هر حال باز هم حاکماني در بالا مي نشينند که بر مردم حکومت مي کنند. تنها تغيير از پايين است که مي تواند به آزادي و برابري منجر شود. آنچه که مردم مي خواهند بايد مورد بررسي و به دست خود مردم اجرا شود و نه آنچه که به مردم تلقين شده است

به اين معني که نظام هاي سرمايه چون مي دانند که مردم، روزي به اين مرحله از فهم مي رسند که پايه هاي اقتصادي اصولي است که بايد آن را دردست خود بگيرند. و روزي مي رسد که مردم مي فهمند، اين نظام هاي سرمايه داري هستند که آنها را نابود مي سازند؛ پس آنها را به خود وابسته مي سازند. با ابزارهاي تبليغات مثل صدا وسيما و دولت و... دادن امتيازاتي اندک به مردم مي قبولانند که به آنها وابسته اند و بدون آنها چيزي وجود ندارد. با تحريف تاريخ حتي ادعا مي کنند که چيزي جز خودشان وجود نداشته است

از اينروست که تغيير از بالا را تنها تغييري در روبنا و ظاهر مي دانيم و زير بناي کار را تنها از طريق اتحاد تمام قشرهاي مردم قابل تغيير مي يابيم

1 comment:

Anonymous said...

با دورود فراوان به ارمان عزیز
دو متن یکی شرایط کنونی جامعه و دیگری توهم را خواندم.
در هردو متن خواستار فهمیدن خود را در میان اقشارو طبقات مختلف میجوئی .
من خواست و شیوه روشنگری متن شرایط کنونی جامعه را موثرتر میبنم /چرا که صریحتر است و خواناتر.
مخاطب تو کسانی است که خواستار تغییر بنیادین هستند و لذا مقوله همبستگی و وحدت را طرح میکنی . نکته ای را میخواهم روشن تر کنم و ان چگونگی وحدت تغییر خواهان است .
جامعه ما نیز مانند تمام جهان قطبی شده و این قطبها مرتبا شفافتر می شوند.
همانطور که نوشتی سال گذشته حرکتهائی هرچند نه پیوسته صورت گرفت و امیدواریهاراافزایش داد .
روی مختوای قطبی شدن باید بیشتر کار کرد تا بار دیگرفریب سالهای1356 و 1357 رانخوریم و بتوانیم صف ها را مشخص و متمایز جدا کنیم.
ارادتمند اروند